خیز برداشتن

تازگی ها چیز جالبی را   کشف کردم‌ . وقتی میخوام کاری را انجام بدهم که برام ناخوشاینده ، یا سخته یا زمان گیر ....

احتیاج دارم که یک دورخیز بردارم و این دورخیز فقط با سکوت و سکون بوجود میاد . یعنی باید مدیا  را قطع گنم موزیک تمرکز گوش بدم . سیر باشم تشنه نباشم خوب خوابیده باشم میز هم مرتب باشه وسایل  لازم دم دست . در صورت نیاز هدست هم روی گوش...بعد یهویی حسش میاد  این لحظات ممکنه حتی چندین ساعت هم  ادامه داشته باشه مهم نیست. چون  خیلی تعیین کننده اند  

دنبال اسمی میگردم  براش دورخیز؟ 

  بلاتکلیفی؟

آماده باش؟

پس نوشت. یادم افتاد به اینکه قبلا می‌گفتند بهترین حرفها را آدمها بعد از اینکه از توالت میلن بیرون می‌زنند. فکر میکنم دلیلش اینه که تو اون مدت  میتونند بدون محرکهای مزاحم  فکر کنند. البته اگر تلفن همراهشان را نبرده باشند  


مشکلات من

یادمه سالها قبل دکتر پرسید خوابتان چطوره گفتم سرشب خوابم میگیره و  سرم نرسیده به بالش خوابم میبره . گفت خوب اینکه نشون میده چقدر خواب کمی و یا با کیفیت پایین دارید .

گفتم عادت دارم صبح های خیلی زود بعضی مواقع سه چهار پنج .. بیدار شم حتی وقتی نمیخوام.   گفت خوب افسردگی ضمنی هم که دارید . حالا  چرا اینها یادم مونده چون جالب بودند چون فکر میکردم من خیلی سالمم که اینطوریم 

حالا جدیدا یک مشکل مضاعف   به   بدخوابیم   اضافه شده در طول روز یادم میره آب بنوشم یا وقت نمیکنم.  شب‌ها ساعت هفت و هشت یک قوری چای گیاهی مینوشم ....حداقل دو بار هم به این دلیل بیدار میشم ..

.بچه بودم  در دو سه سالگی،  مامانم میگفت ساعت پنج بیدار میشدم میرفتم تو یک اتاق دیگه یا آشپزخونه  خراب کاری  یا بازی می‌کردم.   مثلا میگه ادویه را میریختی تو لوبیاها ، برنج رو تو عدسا....احتمالا میخواستم ببینم چی میشه  ....  

گفته بودم عاشق بچگی های خودم هستم . 


شباهت

یک خانواده ای که پیش من می‌آیند پسری دارد همسن پسرم و بغایت   مشکل دار. در عین حال دوست داشتنی .

پدر مادرش در حد صفر برایش وقت و انرزی می‌گذارند  خونه شون ساس زده هیچ کاری نمی‌کنند ورزش نمیبرن اجازه نداره جایی برود  یا کسی را بیاره خونه.  با خواهر و پدر و مادر در  یه آپارتمان چهل پنجاه متری زندگی می‌کنند حاضر نیستند جابجا شوند . شنیدم قبلا می‌زدند ش

 وقتایی که همه شون را  میبینم  حسابی غمگین میشم.   امروز بعد از جلسه تو راه  دلم میخواست  گریه میکردم .

فکر میکردم بی لیاقت ها آخه چرا 

فکر کنم تا حدی این احساسی شدنم بعلت  اینه که اون پسر همسن پسرم است 


گزارش نوشتن

امروز از ساعت ده یازده تا الان که دوازده شب است تمرکز گذاشتم روی یک گزارش و بالاخره چند دقیقه پیش فرستادمش   انگار یک کوه از پشتم افتاده باشه

البته بینابین کمی هم کارهای دیگه اندکی  کردم ولی واقعا با پشتکار کار کردم .در تمام مدت هم موزیک تمرکز عمیق با صدای نسبتا بلند روشن بود که خیلی بمن کمک می کند غذا هم آرشیو توی یخچال و تقریبا نیم کیلو گردوی تر با پوست را شکستم خوردم و نصف نارگیل تازه

ما  در کارمان هر چند ماه یکبار اگر اتفاق خاصی نیفتد و علاوه بر اون هر زمان هم تغییرات ناگهانی  در مورد یک خانواده رخ دهد مثلا اگر خانواده دیگر نخواهد همکاری کند یا اداره بچه ها بخواهد فرد متخصص یا حتی شرکت را عوض کند باید یک گزارش چند صفحه ای از هشت صفحه به بالا  بنویسیم و بفرستیم اداره بچه ها . برای ما که زبان مادریمان نیست علاوه بر مشکلات محتوایی باید از نظر گرامری و جمله بندی هم همه چیز را مدام چک کنیم و حتی می تونم بگم به همین دلیل گنجینه لغوی هیچوقت نمی تونیم به پیچیدگی  و سریعی کسانی که زبان مادریشان است گزارش بنویسیم. و این فشار مضاعفی برای ما هست چون خیلی تحت فشار هستیم  مخصوصا که این گزارش را چندین نفر گاهی چندین سازمان  و در صورت نیاز  برای چندین سال آرشیو می شود .

پیچیدگی دیگری که وجود دارد اینست ما در عین اینکه که باید به اداره بچه ها در مورد آنچه در مورد خانواده و اعضای آن مشاهده کردیم بنویسیم و در این مورد صادق باشیم و چیزی را قایم نکنیم یا از قلم نندازیم باید هوای خانواده را هم داشته باشیم و بیخود و بی جهت به قول معروف خانواده را زیر سوال نبریم و متهم به کاری که نکردند نکنیم و برایشان دردسر ایجاد نکنیم مخصوصا  چون اینجا هدف حمایت از بچه هاست چیزی را هم بخاطر آشنایی و رودربایستی ندیده نگیریم

تازه از فردا اگر بنشینم عملکرد ماهیانه ام را بنویسم حتی اگر امروز شروع کنم  برای دوشنبه وسه شنبه تحت فشار نیستم > همش باید بنویسم بنویسم

اولش واقعا سخته شروع کنم . حاضرم هرکاری کنم نشینم سر نوشتن  اما وقتی یک ساعت اول می گذرد خیلی احساس بهتری پیدا می کنم .حتی گوش شیطان کر کم کم کمی هم خوشم میاید

اوکی من یک روز شنبه خوشگلم را بخاطر این گزارش خراب کردم . چاره ای هم نداشتم چون مهلت فرستادن تمام  شده بود . حالا یکی دو  روز در هفته را کاملا آزاد می کنم و برای خودم تفریح می کنم از این بابت کارم را دوست دارم

موفقیت و بقا

کلیپی دیدم که می گفت مغز انسان برای بقا طراحی شده نه موفقیت . بقا یعنی ذخیره انرژی و موفقیت یعنی مصرف انرژی در کارهایی که راحت نیستند پس اگر درگیر اهمال کاری هستین بدونید که مغز سالم و نرمالی دارید ! هوراااا

البته به اینکه آیا این حرف علمی است یا نه کاری ندارم ولی  بمن احساس خوبی داد  اون جمله اولش

... البته ادامه می ده...


https://www.instagram.com/p/Cd07Sk1Le2S/