شباهت

یک خانواده ای که پیش من می‌آیند پسری دارد همسن پسرم و بغایت   مشکل دار. در عین حال دوست داشتنی .

پدر مادرش در حد صفر برایش وقت و انرزی می‌گذارند  خونه شون ساس زده هیچ کاری نمی‌کنند ورزش نمیبرن اجازه نداره جایی برود  یا کسی را بیاره خونه.  با خواهر و پدر و مادر در  یه آپارتمان چهل پنجاه متری زندگی می‌کنند حاضر نیستند جابجا شوند . شنیدم قبلا می‌زدند ش

 وقتایی که همه شون را  میبینم  حسابی غمگین میشم.   امروز بعد از جلسه تو راه  دلم میخواست  گریه میکردم .

فکر میکردم بی لیاقت ها آخه چرا 

فکر کنم تا حدی این احساسی شدنم بعلت  اینه که اون پسر همسن پسرم است 


نظرات 2 + ارسال نظر
مینو پنج‌شنبه 11 آبان 1402 ساعت 03:41 http://www.ghozar.blog.ir

چقدر دلم گرفت با خوندن این پست

بله حق داری مینو جان!

خانوم ف سه‌شنبه 9 آبان 1402 ساعت 17:10 http://khanomef.blogsky.com

و منی که صبح و عصر براش وقت میزارم و بیرون میبرم ولی همچنان از دو ساعت تی وی دیدنش عذاب وجدان میگیرم چیکار کنم خانوم دکتر ؟

خانم اف ، نمیشه از صبح تا چهار او نو مهد بزارین؟ که فقط شب باهاش وقت بگذارید کمتر تلویزیون ببینه. البته یک ساعت که اوکی است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد