جمعه

امروز اون خانم که همش میگه من بردرلاین هستم  ک گفتم چند وقته  یکجوری شده بلاخره کار خودش را کرد. من باهاش قرار داشتم چون نیم ساعت دیر میتونستم  پیش باشم و از قبل هم بهش گفتم قاطی کرد البته من گفته بودم از ده و نیم وقت دارم اونهم گفت اوکی است . نگفتم ساعت ده و نیم . البته تقصیر من بود میپذیرم  ولی اون خودش در هفته های گدشته چند بار قرار ملاقاتهارا خیلی دیر کنسل میکرد . مثلا من تو راه بودم . خوب دیگه نمی‌خواد با من کار کنه. جالبه که تقریبا یکسالی تو لیست انتطار بود و فقط میخواست با من کار گنه .

یک چند دقیقه ای خیلی ناراحت شد م بعد زنگ زدم  هماهنگ کننده اداره  بهش گفتم . اون با اینحال که پسر جوانی است ولی خوشم میاد از توصیه هاش گفت فعلا هیچ واکنشی نشون نده ،ولی چند روز دیگه بنویس چه پیشرفتی داشته و به کجاها رسیده و اینکه  کمک را میشه قطع کرد. 

حالا ببینیم چی میشه موجود خطرناکیه در مقابل حریف هاش سنگ تمام میگدارع منم مظلوم،  نه بیشتر اهل دعوا نیستم‌


خلاصه چند تا قرار ملاقات دیگه داشتم رفتم از بازار ماهی دو تا ماهی  دوراده فکر کنم شبیه ماهی حلوای خودمونه  و دو تا صدف دربسته بزرگ خریدم . صدفها که جالب نبودند ماهی ها  را سرخ کردم برای  پسر برنج هم درست کردم که فقط ماهی خورد براش نصف کیک پنیری بزرگ خریدم از قنادی خوبی  . خیلی خوشحال شد .

بعد از غدا هرچی خواستم  چرت نزنم نشد شب قبل یکبار بیدار شدم طول کشید تا دوباره بخوابم  خلاصه چرت کوچولویی زدم . چسبید حسابی هوا هم کمی خنک شده

یک فیلم مستند دیدم در مورد مایو تصمیمات اشتباهش تاثیرش بر جامعه چین خوبیها و بدیهایش جالب بود بچه بودم  خیلی بت پرست بودم یکی از بت هایم  مائو بود یکی هم مهاتما گاندی و   البته. فروغ فرخزاد و  گوکوش . و خیلی های دیکه.  


عصری دودل بودم برم شنا یا نه که دقیقه آخر رفتم خیلی عالی بود لذت بردم . سنای خشک هم رفتم یک ربع ماندم‌. 

دومین اسموتی اوکادو و گزنه را نوشیدم 


حدود ده و نیم خانه بودم 

پسر شامش را درست کرده و خورده بود یوگایش را هم انجام داده بود 


کوکوهای مرغ دیروز را خوردم با  ترشی سیر خوشمزه شدند سیرها.


خوشحالم دیوانه وار که فردا و پس فردا تعطیله  واقعا بهش  احتیاج دارم 


یک تصمیم گرفتم میترسم نتونم انجامش بدم ولی امروز خیلی بهش فکر میکردم. میخوام فردا و پس فردا فقط کارهای متفاوت کنم متفاوت حرف بزنم . فکر کنم و مخصوصا کارهایی که  اعتمادبنفسش را نداشتم حداقل شروع کنم‌.‌.


خوشحالم که  نفلیکس و پرایم ندارم ولی دلم شدیدا برای اینستا تنگ شده  


امروز اداره مالیات بخاطر نامه  عتراضی که بهشون زدم  پول خوبی  بهم برگردوند 


جسمی خسته نیستم   بخاطر یک ساعت شنا حس ماهیچه ای  خوبی دارم  ، مشکلات کاری را پرونده اش را میبندم  . دو روز بعدی را  برای خودم زندگی میکنم .

چشمام حتما عینک میخواد ولی متنفرم  هر از وابستگی مخصوصا عینک


 .وسایلهای دیزی را اماده کردم فردا دیزی درست کنم‌



الان فکر میکنم صد تا غلط املایی دارم ولی بیخیال فردا تو کامپیوتر درست شون میکنم‌
















نظرات 2 + ارسال نظر
ترنج سه‌شنبه 7 شهریور 1402 ساعت 09:27

بلی، همسرم مددکار اجتماعی هست تحصیلاتش ولی الان بعنوان مشاور کار میکنه.

مرسی ترنج جان از جوابت ،

ترنج شنبه 4 شهریور 1402 ساعت 00:07 http://khoor-shid.blogsky.com

کسانی که اختلالات شخصیتی مرزی دارن از همه مشکلتر هست کارکردن باهاشون و معمولا با پا پیش میکشن و با دست پس میزنن. همسرم میگه در مواجهه باهاشون خیلی باید باندری رو حفظ کرد و دچار موش و گربه بازیشون نشد.

بله دقیقا، پیچیده اند خیلی هم therapy resistant
همسرت در زمینه روانشناسی کار میکند؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد