آپ دیت

 در طول دوران اشتغالم هیچوقت تا    اینقدر ریلکس متمایل به بی خیالی نشده ام. نمیدونم مثبت است یا منفی ، یک جورایی مثل شروع طلاق روانی است. هنوز کارم را انجام میدهم ارباب رجوع و اداره ها راصی و من تو خالی و توخالی تر،  شاید هم کارم برایم دیگه زیادی راحت شده 

البته طبیعتا بحران هایی هست ولی نگرانم نمیکنند چندان. خوشحالیهاش هم رنگی ندارند 


شاید دیگه چالش ندارم . شایدم دیگه بار عاطفی کارم را با خودم بدوش نمیکشم. 

البته یکسالی هست دلم میخواد فیلد کاریم را عوض کنم. 

ورزش میکنم هر از گاهی، سالم غذا میخورم ظاهرا که خوب سالمم بجز این سرماخوردگی چند روزه ، فیت تر از همس سن و سالهام هستم 

هفته ای دو سه تا فیلم خوب میبینم سریال نمیبینم .

با پسر عالی پیش میره


بیشتر به تجارت ، ترید،سرمایه گذاری ...علاقه مند شدم. راستش از خودم میپرسم چرا اینها تابحال و  در طول این نیم قرن گدشته انتخاب های من نبودند

. اصلا متنفر بودم یک جورایی ، احساس میکردم بغایت بی استعدادم درش ، در ضمن بعنوان شغل دارای " ارزش" نگاهش نمیکردم.


چرا نمینویسم؟ احساس میکنم خیلی ناجالب مینویسم ماجرایی هم که ندارم 

هفته ای بیش از شصت ساعت با خواهر چت میکنم در مورد  خانواده ، گذشته حال تعارضاتمان با اونا ..روزمره.


دیدارهای هز از گاهی با دوستان  هم دارم 

و تمام