روز بیهودگی خونه موندن

امروز صبح زود با کلی انگیزه و برنامه بیدار شدم قهوه را خواستم بنوشم لم دادم روی مبل پاهام را گداشتم روی میز  اتاق پذیرایی  و همون.... دیگه بلند نشدم . چندتایی  قرار ملاقات‌های تلفنی  داشتم . و همش جلوم میوه و غدا و ..  . یک نیم ساعتی هم خوابیدم . 

نمیدونم با کی لج میکنم که برنامه های خوبم را خراب میکنم. قرار بود برم توی کافه بعد برم باشگاه بعد یک مایو که خریدم نخواستم پس بدم و ساعت هفت شب بروم مدرسه پسر که پدرومادر ها سالی یکبار جمع می‌شوند  چرت و پرت میگویند

حرصم گرفته از خودم که امروزم اصلا مفید نبود.  نه فیلم دیدم نه  چیزی شنیدم . نه بقیه رساناها ، حالا بابت این باید خوشحال باشم یا ناراحت؟ 

شاید بهش احتیاج داشتم؟ 

آخه ذهن من به چه میزان رست شدن نیاز دارد. 

در هر حال آرامش زیادی دارم فکر کنم از اونطرف بام افتادم 

به دوستم که کارمنده کمی توصیح دادم میگه همین حالا تو مفیدتر بودی تا ما که تو اداره نشستیم فقط چت کردیم و اینستا..


خوب شاید بتونم بقیه روزم را مفید باشم، اصلا مفید چیه ، نامفید چیه 

آیا باید هر لحظه و هر روز کار معنی داری انجام داد . فکر میکنم کمی بی انصافیه 

اصلا سوال  مهم اینه اگر هر روز من پرفکت و دقیقا اونجوری باشه  که  فکر میکنم مفیده،  بکجا میرسم چکار میتونم بکنم.

میتونم   مقاله و کتاب ترجمه کنم ،

 دوست دارم  زبان ترکی یا اسپانیایی  یاد بگیرم 

دوست دارم یک  ورزشی را حرفه‌ای یاد بگیرم مثلا تنیس یا تیرو کمان 

 یا شنا 

باید خونه نمونم هر کاری که با زندگیم میکنم خونه موندن نامفید  است برای من 


رفتم جلسه اولیا و مربیان ، هزار سال بود این لعت را استفاده نکرده بودم‌

آخر جلسه میخواستم بپرسم ببخشید  مدرسه ها دو سه هفته‌ای که شروع شده پسر من انگاری همچنان‌ تو تعطیلات بسر می‌برند از بس  هیچ کاری برای مدرسه نمی‌کند  گفتم ابروش می‌رودنگفتم 


پسر ساعت هشت پیغام داده می‌رود پارک  Workout انجام بدهد  آرامش ندارد بچه . چهار  روز  در هفته  ورزش امروز هم  تمرین


از مدرسه پسر تا باشگاه هشت دقیقه پیاده روی بود. رفتم باشگاه خواستم شنا کنم  اینقدر پر بود که ساعت هشت و نیم.!!!

 رفتم تو قسمت آب نمک استرس‌های روزم را بریزم بیرون  مثلا

دوش گرفتم  اومدم بیرون ده شب شد جلوی استخر ظلمت  کامل  بود واقعا،  گداها.  توی خیابانها هم دقت کردم چراعهای خیلی کم  وجود داشتند 

 . 







نظرات 1 + ارسال نظر
لیلی چهارشنبه 1 شهریور 1402 ساعت 16:35

ماهی جون وقتت هدر نرفته. صرف بازسازی و ترمیم شده. وقتی ذهن ناخودآگاه از انجام وظایف پا پس می‌کشه یعنی خسته است از سر بالایی رفتن. به امید خدا همه کارهایی رو که می‌خواهی با آرامش و تندرستی انجام میدی.

بله لیلی جان،
این ناخودآگاهم خیلی سرکش است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد