ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
دیروز عزمم را جزم کردم و بدون در میان گداشتن با تیم اداره مون به اداره بچه ها ایمل فرستادم و نوشتم دیگه نمیتوانم با این خانواده کار کنم . مادر خانواده همکاری خیلی ضعیف داشت و ملاقاتها یک در میون از طرف اون کنسل میشد.
قبلا برای این کار اداره ما چندین ملاقات جداگانه با اون خانواده برقرار میگرد تا راضی شون کنند به همکاری درست. چون در حقیقت پول بخاطر این خانواده ها پرداخت میشود.
من از اونجایی که به بی سوادی تیم جدید و همینطور برداشت و نتیجه گیری خودم مطمئن بودم ایمل را نوشتم. البته ایمل را تقریبا یک ماه پیش نوشته بودم ولی نفرستادم و هر هفته به خودمون شانس جدید دادم ۰ در این حین حتی چند بار از مادر پرسیدم چه انتظاری از جلسات داره، چطور میشه جلسات را برای او مفید کرد، چه چیز جلسات اونو ناراحت میکنه یا مطابق خواسته اش نیست. جوابهای بی ربطی که میشنیدم بیشتر منو مطمئن میکرد فایده نداره
ایمل را مطابق معمول خیلی خلاصه نوشتم.
فرداش اداره بچه ها بمن زنگ زد که ای وای چی شده ، بهش گفتم ببین من میتونم بعنوان روانشناس تا ابد با اون خانم جلسه داشته باشم ولی مشکل وظایف دوگانه ای است که من دارم من باید با مادر خانواده ارتباط برقرار کنم ولی در عین حال و حتی بیشتر از ان حواسم باشه که بچه ها در خانه مشکلی ندارند و ...
در مورد این خانم رابطه خیلی خوب برقرار شد ولی هر جایی که بحث وطایف والدینی میشود او خودش را بلوکه میکند
در حقیقت رابطه "درمانی " از بین میرود.
گفتم شما پول بده هستید و تکالیف ما را شما تعیین میکنید اگر شما بعنوان اداره بچه ها براتون مهمه که من فقط با مادر کار درمانی کنم حتی وقتی میدونید مادر نمیتواند وطایف مادریش را انجام دهد پس من به کار با اون خانم ادامه میدهم
خلاصه اینو که گفتم گفت نه هدف ما مطمئن بودن از شرلیط زندگی و رشد بهینه بچه هاست .
خلاصه بعد از بیش از چهل دقیقه حرف زدن قرار شد جلسه پایانی بگذاریم و همکاری را تموم کنیم .
الان بیشتر از زمانی که ایمل را نوشتم مطمئنم تصمیمم درست بود.
وقتی مادر مدت پانزده بیست سال بیماری روانی دارد حتی کار به هذیان و توهم کشیده و مدتها بستری شده و دارو مصرف کرده الان فقط با یک جلسه مشاوره در هفته بدون دارو ،.. نمیتونیم انتظار دشته باشیم با دو تا نوجوان چهارده و پانزده ساله بغایت مشکل دار درست رفتار کند .
بهترین کار رو انجام دادید
از این مدل قاطعیت ام آرزو است
جالبه فقط تو به این پست کامنت دادی
ولی من هنوز هم اعتقاد دارم بعضی وقتها ترس ما از رد کردن بیشتر از نگرانی های درونی ما سرچشمه میگیرد . در این مورد تقریبا بخیر گذشت البته اداره بچه ها امیدوارم مسیولیت بیشتری برای اینکه من کمک را میخواستم قطع کنم بپذیرد هنوز که رسما اعلام پایان همکاری نداده و خیلی مهم است چطور فرمولبندی میکند