پنج شنبه

 امروز صبح خیلی زود زدم از خونه بیرون قرار ملاقات داشتم . بعدش یک قرار کنسل شد قرار بعدی یک و نیم است اگر وسایل باشگاه را داشتم میرفتم اونجا . 

بجاش دارم میرم دفتر کار . کمی با همکارها دیدار تازه کنم

کوکوی مرغ که صبح درست کردم تو کیفم هست برای صبحانه 


این صحبتی که با خانم  امروز داشتم . :میگه 

:شوهرم  عاشق من است ولی تحت تاثیر مادرش با من بد شده. مادرش از کشور دیگه  به او دیکته میکند با من چطور رفتار کند 

دخترش را زود از مدرسه برمی‌دارد چون  : مربیان خطرناکند و کارشان را خوب انجام نمی‌دهند و دخترش دوست ندارد در برنامه بعد از ظهر باشد. 

یعنی بچه از ساعت دوازده خونه است یا می‌رود بیرون بدون نظارت با بقیه  بچه ها بازی می‌کند یا با مدیا سرگرم است و این خطرناک نیست 

: شوهرش عاشقش است( ولی حاضر نیست یک جلسه  هفته ای یکساعت زوج تراپی بیاد و احتمالا زندگی مشترک  را نجات دهد(

پسر مشکلات رفتاری زیادی در مدرسه دارد  : چون  پدرش به او می‌گوید به حرف مادرت گوش نکن

: رواندرمان فردی فایده ای ندارد چون اون اولا بیمار نیست دوما مشکل او با شوهرش است نه فردی

دارو مصرف نمی‌کند  : چون اون را چاق می‌کنند و صورت زیبایش  پف آلود می‌شود

کلینیک نمی‌خواد بستری شود :  چون یک سندی می‌شود که او مریض است و اداره بچه ها  ممکن است به این علت بچه ها را از او بگیرد و مهمتر از  آن مادر شوهرش در زمان بستری شدن او در کلینیک  ،  پیش بچه ها می‌ماند  و بیشتر از قبل روی شوهرش تسلط داشته باشد

بچه ها هیچ مشکل روحی و روانی ندارند و فقط پدر آنها آنها را مریض می‌کند جون خیلی از او بدی میگوید و نمیاید با او زندگی کند و آنها احساس می‌کنند گه ممکن است از  مادرشان دور شوند

شوهر را که او  از خونه بیرون  بیرون انداخته :   خانه مادرش زندگی می‌کند و انگار نه انگار خانواده هسته ای دارد 

اینها تعاملات امروز من با خانم  است 

چی بگم آخه. .... میتونم یا شاید باید  یک گزارش تند و تیز بنویسم اداره بچه ها و شرایطش را توصیح بدم . پدر بچه را هفته بعد برای اولین بار ملاقات میکنم . میخوام تا اونوقت صبر کنم‌

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد