مسافرت‌های کوتاه

امروز ناهارم را صبحانه خوردم.  . ساعت یازده  با یک خانواده خیلی مشکل‌دار ی وقت ملاقات داشتم بعد کلی صحبت های تلفنی با اداره بچه ها و روانپزشک .

در تمام روز هم  بارون میبارید و من طبق معمول دقیقا روزهایی که باران می‌آید چتر برنمیدارم 

.امروز در کل بیشتر از ده کیلومتر در وسط شهر  پیاده روی کردم‌

بعد از ملاقات با اون خانواده گرفته بودم،  چون همشون را دوست دارم و می‌بینم چقدر برای بچه هایشان مایه کم می‌گذارند.  چقدر خودشان رنج می‌کشند..... 

تو بارون کلی خیابون گردی کردم ، کلی فکر کردم  به دوران سرگردانی جوانی های تنهایی  خودم در ایران .

 بارون  اذیتم نکرد  چون پالتوی خوبی داشتم مثل بارونی ولی گرم و نرم .

چند تا معازه رفتم چیزی چشمم را نگرفت

رفتم یک قهوه و شکلات تلخ گرفتم خوردم چسبید.  کلی بادام  خیسانده  خوردم . کلی با خواهر چت کردم . یک   انبه و نصف   پاپایا خریدم  پاپایا را با دونه هاش خوردم 

رفتم کتابخانه.  اداره بچه ها زنگ‌زد، جواب ندادم دوباره زنگ زد جواب دادم .  چون صحبت می‌کردم ازم تقاضا شد برم   بیرون .

 رفتم بیرون  زیر بارون   بیشتر از  یکساعت باهاش صحبت کردم .

رفتم باشگاه سه  و نیم ساعتی موندم . 

شنا، آب شور سونا دوش طولانی .روغن مالی ..

بخودم گفتم آدمها باید بجای مسافرت‌های طولانی و بندرت،   حداقل یک روز در هفته را  در یک جایی مسافرت کنند.  جایی که استرسش کمه. بدن فعاله و معز نافعاله

خیلی ریلکس و میزونم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد