ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
گفته بودم ترکیب تیم کاری جدید را دوست ندارم از اول سال ۲۳ یک عده ای تونستند یک عده دیگری را سرنگون کنند و خودشون با دم و دستگاههای خود بروی کار بیاییند البته بماند اونی که سرنگون شد برادر رئیس کل بود و خوب یک جایگاه شغلی بی استرس دریافت کرد با همون مزایای حقوقی. این برادر سرنگون شده در حقیقت کارش را خوب ، بی ادعا و نجیبانه انجام میداد فقط اون خانم پیروز بیشتر روی رئیس کل نفود داشت. موضع من چه بود؟ تکیه کلام همیشگی " بروند گم شوند همشان" بله. من کار خودم را میکردم نه سر پیاز بودم نه تهش ، پول را از اداره بچه ها برای آنها سرازیر میکردم
فقط فرقش این بود وقتی با خانواده های مشکل دار به بحران میرسیدم دیگر نمیتونستم به برادر سرنگون شده پناه بیارم حرف بزنم حرف بشنوم و میزون بشم برم دنبال کارم.
با خانم سرکوبگر که از دید من بی نهایت نالایق است در مورد کارهای اجرایی که وظیفه اش هست هم نمیتونی رویش حساب کنی چه برسد مسائل سوپروایزر ی . من یک دقیقه هم نمیتونم تحملش کنم
ما موجودات پول دراور برای آین شرکت نسبتا بزرگ خیلی تلاش کردیم بفهمانیم این خانم سرکوبگر و دارودسته اش بسیار نالایقند، بد رفتارند،..... فایده ای نداشت که نداشت. ما هم بیخیال شدیم مخصوصا ما با سابقه تر ها . دیگه بندرت میرفتیم شرکت . اونا هم به چپشون نبود شاید خوشحال هم بودند قیافه نحس ما دیگر نمیدیدند
من مثلا ماهی یکبار هم نمیرفتم حتی جلسات اجباری را هم نمیرم
حالا چرا اینار و تعریف میکنم:. در دارودسته جدید تفرقه افتاده یکی از کله گنده ها که یک خانم ۶۴ ساله و نبض شرکت بوده را بیرون کردند . پسر اون خانم با شرکتش خیلی از بیمه های مختلف بسته بود به شرکت و کارهای مالی مختلفی با هم انجام دادندو خدا میدونه اون شاهد چه گندکاریهای رئیس ها بوده اون پسر هم بیرون شده و قراردادهای بیمه لغو شده . حالا شرکت ما و اون خانم و پسرش از نظر قانونی بجون هم افتادن
نتیجه؟ چند وقته آقای رئیس کل و خانم سرکوبگر بی لیاقت به ناز و نوازش کردن ما افتادن . هفته بعد بولینگ با شام و نوشیدنی ، جلسه ها با صبحانه ، پاداش آخر سال .چرا نمیایی کجایی دلمون تنگ شده ...و این حرفها،؟
این تغییر موضع نشون میده این شکر آب شدن خیلی پته ها را رو آب خواهد ریخت . شاید هم شرکت را کله پا کنند امیدوارم بکنند
آما دلیل اصلی که اینو تعریف کردم چیز دیگه ای بود . همکارای با سابقه من که هر وقت میدیدمشون شکوه و شکایتشون شروع میشد، بعد از این پاچه خواری رئیس بزرگ، کلی تغییر موضع دادند و طرفدار دو آتشه شرکت شدند . همه کم محلی ها، بی احترامی ها و حتی توهینها یادشون رفته ....
من نمیتونم....
از دیروز داشتم فکر میکردم کاش برم تو جبهه طرف مقابل ، همینطوری بیخودی فقط برای اینکه حال اینها گرفنه بشه
عجب کودتایی بوده شرکت تون ولی خب کودتاگران هم مجبورند هوای کارمندان را داشته باشند چون بدون باسابقه ها کاری بلد نیستند
بله مخصوصا که ما نقش مورچگان کارگر را داریم که برای شرکت آذوقه میآورند . حتی حقوق کودتاگران با کار ما پرداخت میشود
ماهی!نرو توحبهه اون وری بشین و نگاه کن.بر لب حوی نشین و گذر عمر ببین.
این نردم را بشناس.متاسفانه هریده میشن.روزگار فتنه اگر شد همانند شتر بچه باش که نه میشود بر پشت ان نشست نه سینه شیردادن دارد.
بله رصوان جان، حقیقتش حالش رادهمندارم اینجا حداقل زبونم براشون درازه. معلوم نیست صاحب کار بعدی چطور باشه .
خوب توصیف کردی شرایط رو احسنت
خوشحالم تونستم قابل فهم توصیح بدم .
سلام
عجب حکایتی دارین پس
اونجا رو نمیدونم. اما اینجا هروقت رئیسی عوض میشه اول میگیم خداروشکر و بعد از مدتی میگیم صدرحمت به رئیس قبلی!
سلام، بله درسته،
اتفاقا من میخواستم شرکت را عوض کنم همه بهم گفتند رئیس رئیسه فرقی نداره، ، که هر جا بری همینه اگر بدتر نباشه ..