امروز 29 سپتامبر

امروز صبح مثل فرفره کلی کار بقول بچه ها کوکب خانمی کردم پنج کیلو شورترشی قرمز و زرد درست کردم که می گویند برای سلامتی خیلی خوبه

کشکهایی را  که دو سه سال قبل از ایران آورده بودم و دو سه ماهی در یخچال گذاشتم توی آب که خیس بخورد را در اوردم  ومیکس کردم و از صافی رد کردم  اونها ها را در بسته های کوچک فریز کردم  

مرغ و یه عالمه سبزیجات را پختم و میکسش کردم تو ظرف ترمو ریختم حالا چرا بصورت پوره کردم خودمم هم نمی دونم

از این شات های لوس بازی که ترکیب زنجبیل و زردچوبه تازه با لیمو است هم چرخ کردم از صافی رد کردم هم  نوشیدم هم فریز کردم

استفناج  یخ زده هم پودر کردم برای اسموتی با اووکادو برای توی راه

در حقیقت از ساعت  هفت و نیم تا نه  صبح فقط با میکسر کار می کردم

بهر حال طبیعتا  اخرش به وقت ملاقات ساعت ده که اینقدر برام مهم بود پانزده دقیقه دیر رسیدم

جلسه بسیار پر تنشی بود بیشتر بخاطر اینکه هر کدوم از سیستم های کمکی که در این خانواده کار می کنند(که یک عالمه هستند من براورد می کنم فقط برای پسره ماهی بیشتر از ده هزار  یورو هزینه میشه )  دیگران را متهم به کم کار ی می کنند حتی روانپزشکها و اداره بچه ها  و به احتمال زیاد من از نظر کادر مدرسه شل و ول هستیم . در حالی که اگر واقع بین باشیم من در نهایت هفته ای دوبار اون خانواده را می بینم ولی او پسر هفته ای حداقل چهار ساعت به گرانترین مدرسه کشور می رود .

 یک خانم  کمک معلم فقط برای او ن پسر حقوق می گیرد و  دو معلم با تحصیلات بسیار بالا  کلا برای هشت دانش آموزدارد با پارکهای بزرگ متعلق به مدرسه کلی سالن بازی و کارگاه .... من رفتم اونجا واقعا مثل هتل چهار ستاره بود . راستش الان که اینها را می نویسم سرم سوت می کشد


 نظر من این بود که مادر با این شرایط فعلی که اصلا برای بچه ها بازدهی مثبت ندارد  ولی بطور مستقیم هم خطری برای بچه ها ندارد به ثبات رسیده و طاقت تغییر ندارد  قطعا نیاز به کمک دارد . اما انتظار زیادی نمی شه ازش داشت یعنی در توانش نیست خیلی داره هنر می مکنه خودش را روی آب نگه داره

دیگه  اینکه پسر بیشتر دچار  مشکل عدم مهارتهای اجتماعی  است که  باعث می شود محیط را رعب اور برداشت کند . باید پسر را که مشکل اصلیش کنار اومدن با هم سن و سالها می باشد و با بزرگ تر ها اصلا مشکلی ندارد و افکار پارونیدی  فقط در مورد اطرافیان همسنش دارد را باید بصورت پله ای در مورد کنار اومدن با بقیه همسن ها  آموزش داد یا اونو همراهی کرد و مخصوصا از طریق ورزشهای تکی کمکش کرد حس بهتری نسبت به خودش بدست بیاره.

خلاصه اخرش به این نتیجه رسیدیم که خیلی سخت است و باید یک درمان با اسب و یا سگ براش جستجو کنیم چون خیلی حیوان دوست داره و کمک معملش که یکبار  با اسبش اومده بود و همیشه با سگش میاد اون پسر خیلی خوشش اومده بود و با اونها ارتباط برقرار کرده بود

تا اندازه ای شوخی می کنم

  بهر حال نتیجه گیری اصلی این بود که نمی شه علیرغم میل باطنی شان و مخالفت والدین  پسر چهارده ساله و دختر پانزده ساله را  از والدینشون دور کرد

شنیدم  وقتی بچه ها دو و سه ساله بودند و اداره بچه ها } بچه ها را از خانواده گرفت پدر شصت هزار یورو خرج وکیل  کرد تا بتونه بچه ها را پس بگیره 

کل خانواده آمیخته ای از مشکلات روحی و روانی  ریشه ای کهن  و حاد دارند و اما همشون هم بسیار دوستداشتنی هستند  و با هم جنک می کنند و بهم وابستگی زیادی دارند

میشه یک کتاب در مورد این خانواده نوشت شاید یکبار در موردشون نوشتم

هیچکدوم ازین آدمهایی که من ناشناس ازشون نام می برم ایرانی نیستند

بعدش رفتم برای یک وقت ملاقات دیگه که خیلی دلپذیرتر بود بینابین هم کلی تلفنهای مهم داشتم .

 بعد  اومدم خونه تخم کدو شکستم و نهارم را که تمام مدت بیهوده با خودم حمل کرده بودم خوردم و  کمی خوابیدم که بی نهایت خوشم اومد

می خواستم بروم شنای جمعه ها که بعلت هوای تیره و تار میلی نداشتم ولی خوب عذاب وجدان هم  دارم

برای پسر مرغ کاری با میوه های مختلف و  برنج سفید  درست کردم

الان باید گزارش ماهیانه ام را بنویسم تا یکشنبه بفرستم یعنی اینکه دو روز پشت کامپیوتر خواهم بود  بینابین حتما کلی وبلاگ می خونم خرید انینترنتی میکنم و دید می زنم در سایت ها .. قراره خوش  بگذره

  پیوست 

فقط برای جلب توجه عکس ترشی شورم را هم گذاشتم ولی کلا عکس گذاشتن دنگ و فنگ داره توی بلاگ اسکای

هنوز خوب یاد نگرفتم



اسم این بیماری

امروز از همون صبح زود تا ساعت شش و نیم کار کردم . خسته و کوفته ام . صبح ساعت شش بیدار شدم 

از خستگی بزور میخوام خودمو  تا.  نه بیدار نگه دارم .

هیجان  دارم صبح بشود برم سر کار

وقتی آدم هیچ هیجانی توی زندگی نداره  کارش  براش مهم می‌شود؟؟


شاید دلیلش اینه  فردا یک قرار ملاقات مهم با اداره بچه ها مدیر یک مدرسه ، و چند تا آدم دیگه   دارم  که  حیثیتی  شده یعنی گزارش من در مورد  خانواده   خیلی مهنه 

ولی بازم از اینکه بخاطر کارم هیچان زده بشم  احساس ساده لوح بودن تو بخوان احمق بودن میکنم

من و پسر

دیروز دوست داشتم قبل از استخر و باشگاه مغازه گردی کنم .

نمی دونم از کجا میاد که برای خودم واقعا نیاز  به چیزی ندارم مسیله مادی اش نیست

احساس بی نیازی میکنم حسم را دوست دارم قبلا ها مواقعی که استرس داشتم یا خلقم پایین بود مخصوصا وقتهایی که پریود می شدم خرید های هیجانی  زیاد می کردم چه حضوری چه آنلاین 

دیروز برای پسر رفتم چند تا مغازه . گرچه می دونستم که بیهوده است  و سلیقه منو نمی پسنده ولی دلم می خواست چیزی می خریدم براش

تونستم جلوی خودم را بگیرم و چیزی نخرم ولی عکس گرفتم از چند تا ژآکت

تازه سماجت من تموم  نشد رفتم یک جایی کافه نوشیدم تا مدرسه اش تعطیل باشه بهش گفتم کجام اومد رفتیم مغازه چینی غذای خوردیم بعد کشوندمش توی مغازه ها

بیهوده ...

بهش پول دادم هر چی و هر جا خودش می خواد بخره . رفتم باشگاه سه ساعتی اونجا بودم

از وقتی سخت خرید می کنه هر فصل بهش دویست و پنجاه یورو میدم هر چی دوست داشت بخره.  این از پول توجیبی اش جداست چیزهای تزییینی را باید از پول توجیبیش  بخره مثل کلاه دستبند ... . البته ما همیشه دعوا داریم سر اینکه اون میگه زیاده من می گم نه بگیر

کلا خودم هم وقتی بچه بودم خیلی خیلی خیلی بی توقع بودم اصلا خواسته ای از پدر مادرم نداشتم

چند روز قبل  با جملات قلمبه سلمبه و با   دلایل فلسفی روانشناسی روش تربیتی منو ستایش می کرد که به اون اینهمه آزادی  انتخاب در همه موارد می دم .

من اما اگر صادق باشم این کار را برای راحتی خودم می کنم > بخودم می گویم به اندازه کافی مسایل توی زندگیم دارم و حوصله ندارم در این مورد هم وقت بگذارم . در مورد سلیقه خریدش یا انتخاب وقت گذارانی با دوستاش   ورزش.... هم99 درصد موارد نظر نمیدم 

وقتی مهدکودک می رفت مربیش یکبار بمن گفت که پسرت می گه اون هر کاری که دوست داره می کنه

اون مربی نظرش این بود این حرف جالبیه چون معلومه که من مقررات زیادی دارم ولی پسر اینها را از خودش می دونه


دارم گوش می‌کنم

https://castbox.fm/va/5559571


مادری که کم داشتم 




مشکل چهارشنبه ها

چند وقتی است بجای دوشنبه ها ، چهارشنبه هایم را آزاد میزارم و میخوام مثلا برای بهداشت روانی خودم کاری کنم. سه تا انتخاب دارم یک باشگاهی در نزدیکی خانه که شنا در این روز تعطیل است  ولی  سونای خشک و بخار بزرگ ، ماساژ با  نمک و رایحه های مختلف ، یخ برای شوک پا،   و یک عالمه فضاهای  مختلف سکوت برای دراز کشیدن  و  برای استراحت در سکوت داره و تلفن هم ممنوعه کلا بردن تلفن و قطعا حرف زدن باهاش 

اونجا چهارشنبه ها فقط برای خانمهاست . از اونجایی که اینجا برای سونا باید لخت مادرزاد بشی من ترجیح میدم این روز که فقط برای خانمهاست  بیام . البته کلا مشکل حجاب   ندارم ولی دقت کردم روزهای خانمها خلوت تر است و آرامش بیشتری  وجود دارد  خانمها بیشتر ملاحظه هم را دارند  و به فضای دیگران بیشتر احترام می‌گذرانند  و من هم  راحت ترم 

گزینه دوم اون استخر دور است که فقط چهارشنبه ها عمومی باز است  و قسمت شنا ی نسبتا بزرگتر از بقیه جاها دارد چون در حقیقت  استخر آموزشی است.    .  سونای بخار هم دارد و مختلط است .

زنها خیلی کمترند و مردهاشون  شکم بزرگ و معمولا مسن ، خیلی  فضول و  حریم شکن . اکثرا  ترک و اروپای شرقی  بیشتر


سوم استخر و باشگاه همیشگی وسط شهر  که پاتوق من است  همه چی داره بعلاوه آب شور  . فقط  سونای بخار ندارد و   سونای خشکش هم کوچکه . البته  بخش سونای   اصلی اینجا  طبقه بالاست که در قرارداد من نیست  .برای اون باید جداگانه  کمی پول بپردازم 


حالا غرض  از گفتن این همه  . من هر هفته  چهارشنبه ها عذاب میکشم که کجا برم . باورش سخته ولی بعصی وقتها اینقدر انتخاب سخته که هیچ جا نمیرم و خونه میمونم و حرص میخورم.  .

نکته همه این باشگاه‌ها توی قرارداد من هستند  و پولی نباید بدم  و  این بیشتر حرصم میدهد